عنوان عکس اسلایدر عنوان عکس اسلایدر عنوان عکس اسلایدر
نویسنده:
تاریخ: پنجشنبه 26 تیر 1393
بازدید: 505

صدای زنگ تلفن

دختر کوچولو گوشی رو بر میداره
-سلام . کیه؟
-سلام دختر خوشگلم منم بابایی! مامانی خونه است؟ گوشی رو بده بهش!
- نمیشه!...
- چرا؟
- چون با عمو حسن رفتن تو اطاق خواب طبقه بالا در رو هم رو خودشون بستن!...سکوت...
- بابایی ما که عمو حسن نداریم!
- چرا داریم. الآن پهلو مامانه.
- ببین عزیزم. اینکاری که میگم بکن. برو بزن به درو بگو بابا اومده خونه!
- چشم بابا!......چند دقیقه بعد...
- بابا جون گفتم.
- خوب چی شد؟
  ....

 

 

- هیچی. همینکه گفتم یهو صدای جیغ مامانم اومد بعد با عجله از اطاق اومد بیرون همینطور که از پله ها میدوید هول شد پاش سر خورد با کله اومد پایین. نمیدونم چرا تکون نمیخوره دیگه؟!
- خوب عمو حسن چی؟
- عمو حسن از پنجره پرید توی استخر. ولی پری روز آب استخر رو خودت خالی کرده بودی یک صدای بامزه ای داد نگو! هنوز همونطور خوابیده!
- استخر؟ کدوم استخر؟ ببینم شماره ******* نیست؟
- نه!

-- ببخشید مثل اینکه اشتباه گرفتم!!!!!


برچسب ها : ,,,
نویسنده:
تاریخ: پنجشنبه 26 تیر 1393
بازدید: 211

 عاقبت تیکه انداختن به دختر در ایران

 عاقبت تیکه انداختن به دختر در ایران

.

.

.

 

 

این نمونه ی خارجی عاقبت کسی که تیکه به دخترها میندازه

و این هم نمونه ی ایرانی آن.

وااااااااای

به نظرتون کدومشون خشن تر هستند ؟

 

 

mail نظرفراموش نشه یه وقتی mail


برچسب ها : ,,,,,,,,,,,,,,,,,,,,
نویسنده:
تاریخ: پنجشنبه 26 تیر 1393
دسته:
بازدید: 528

عکس العمل دخترها وقتی براشون ش میفرستی...

عكس العمل دخترها وقتي واسشون شارژ ميفرستي:
هزار توماني= وای مرسي عزيزم
دو هزار توماني= واي؛وای مرسي گلم؛فدات شم
پنج هزار توماني=وای ،قربونت برم؛عجيجم؛نفسم؛عقشم
ده هزار توماني=واي مرسي نفسم؛قربوووونت بشم؛عمرم؛گل نازم؛كجايي بغلت كنم اصلا بوست کنم ، بندازمت رو تخت .. + 18
بيست هزار توماني=نه ديگه؛هيشكي ديگه اينقدر احمق نشده كه شارژ بيست هزار توماني بفرسته!

منتظر جوابهای دندان شکنم...


برچسب ها : ,,,,,,,,,,,,
نویسنده:
تاریخ: پنجشنبه 26 تیر 1393
بازدید: 3371

داستان امتحان کردن داماد ها توسط مادر زن

زنی سه دختر داشت که هر سه ارذواج کرده بودند.

یکروز تصمیم گرفت میزان علاقه ای که دامادهایش به او دارند را ارزیابی کند.

یکی از دامادها را به خانه اش دعوت کرد و در حالی که در کنار استخر قدم میزدند
از قصد وانمود کرد که پایش لیز خورده و خود را درون استخر انداخت.

دامادش فوراً شیرجه رفت توی آب و او را نجات داد.

فردا صبح یک ماشین پژو ٢٠۶ نو جلوی پارکینگ خانه داماد بود و روی شیشه اش نوشته بود: «متشکرم! از طرف مادر زنت»

زن همین کار را با داماد دومش هم کرد و این بار هم داماد فوراً شیرجه رفت توی آب و جان زن را نجات داد.

داماد دوم هم فردای آن روز یک ماشین پژو ٢٠۶ نو هدیه گرفت که روی شیشه اش نوشته بود: «متشکرم! از طرف مادر زنت»

نوبت به داماد آخری رسید.

زن باز هم همان صحنه را تکرار کرد و خود را به داخل استخر انداخت.

اما داماد از جایش تکان نخورد.

او پیش خود فکر کرد وقتش رسیده که این پیرزن از دنیا برود پس چرا من خودم را به خطر بیاندازم؟
همین طور ایستاد تا مادر زنش در آب غرق شد و مرد.

فردا صبح یک ماشین بی ام ‌و آخرین مدل جلوی پارکینگ خانه داماد سوم بود که روی شیشه اش نوشته بود:«متشکرم! ازطرف پدر زنت»


برچسب ها : ,,,,,,,,,,,,
نویسنده:
تاریخ: پنجشنبه 26 تیر 1393
بازدید: 791

عروس و داماد شب عروسیشون رو تخت چیکار میکنن؟؟ (یه کم جنبه..)

 

بچه ها امروز میخوام برای اولین بار براتون یه مطلب نشون بدم که تاحالا ندید

.

نگران نباشید عکسش روهم نشون میدم

ولی جنبه داشته باشیداااا

.

چون واسه خودم همیشه سوال بود گفتم عکسشو بذارم تا شما هم بدونید و آشنا بشید.

بعد بگید سایت ما بده و از این حرفاااا. ببینید چقدر به فکرتونیم.

.

به دلیل اینکه مطلب مناسب همهء سنین نیست، ادامه مطلب فقط برای اعضا قابل رویته.

لطفا ثبت نام کنید یا لاگین شوید
 

لطفا فقط افرادی که +18 هستند و به سن ازدواج رسیدند از این مطلب دیدن کنند


برچسب ها : ,,,,,,,,,,,,,,,
نویسنده:
تاریخ: پنجشنبه 26 تیر 1393
بازدید: 682

داستان خواهر زن

من خیلی خوشحال بودم… من و نامزدم قرار ازدواجمون رو گذاشته بودیم… والدینم خیلی کمکم کردند… دوستانم خیلی تشویقم کردند و نامزدم هم دختر فوق العاده ای بود…

فقط یه چیز من رو یه کم نگران می کرد و اون هم خواهر نامزدم بود… اون دختر باحال ، زیبا و جذابی بود که گاهی اوقات بی پروا با من شوخی های ناجوری می کرد و باعث می شد که من احساس راحتی نداشته باشم…

یه روز خواهر نامزدم با من تماس گرفت و از من خواست که برم خونه شون برای انتخاب مدعوین عروسی…
سوار ماشینم شدم و وقتی رفتم اونجا اون تنها بود و بلافاصله رک و راست به من گفت: اگه همین الان ۵۰۰ هزار تومن به من بدی بعدش حاضرم با تو …………….!

من شوکه شده بودم و نمی تونستم حرف بزنم…

اون گفت: من میرم توی اتاق خواب و اگه تو مایل به این کار هستی بیا پیشم…

وقتی که داشت از پله ها بالا می رفت من بهش خیره شده بودم و بعد از رفتنش چند دقیقه ایستادم و بعد به طرف در ساختمون برگشتم و از خونه خارج شدم…

یهو با چهرهء نامزدم و چشمهای اشک آلود پدر نامزدم مواجه شدم! پدر نامزدم من رو در آغوش گرفت و گفت: تو از امتحان ما موفق بیرون اومدی… ما خیلی خوشحالیم که چنین دامادی داریم… ما هیچکس بهتر از تو نمی تونستیم برای دخترمون پیدا کنیم… به خانوادهء ما خوش اومدی!

این داستان یه نتیجه اخلاقی خیلی خوبی برای من داشت و اون این بود که :
همیشه کیف پولتون رو توی داشبورد ماشینتون بذارید.


برچسب ها : ,,,,,,,,,,,,,,,

ليست صفحات

تعداد صفحات : 86